+ بههیچوجه کارها کاور نیستند
+کار پژوهشی کرده بودم و مایل نبودم کارم در سوپرمارکتها به اشتراک گذاشته شود
+ بعضی خوانندهها چیزی بهجز رنگ صدایشان به اثر اضافه نمیکنند
+ شریک دزد و رفیق قافله به جان تولید موسیقی ارزشمند در ایران افتاده اند و تیشه به ریشه تولید میزنند.
+دست مزد خوانندهها به غلط چندين برابر آهنگساز و دیگر عوامل آلبوم است
مهدویان (آهنگساز و تنظیمکننده) آثاری چون "ترنجستان"، "یاد نگاه"،"رهاتر از خیال" و "خاطره" را در کارنامه کاری خود دارد و بهتازگی آلبوم «دوره گرد» با آهنگسازی و تنظیم وی منتشرشده است. وی همچنین آلبوم «باغ بی باران» را در دست انتشار دارد.
آلبوم موسیقی «دوره گرد» نخستین اثر گروه «مدیان» با سرپرستی، آهنگسازی و تنظیمکنندگی «هومن مهدویان» با موضوعيت موسیقی ملل دارای ٩ قطعه است که دو قطعه «سرزمین روشنایی» و«سِحرِ سَحَر» بر اساس موسيقى ایرانی (با صدای وحید تاج) و دیگر قطعات روایتگر موسیقی کردستان، عرب، رومانی، ارمنستان، ترکیه و یونان است. آواز قطعات موسیقی ترکیه و کردستان را «زکریا یوسفی» و موسیقی عرب را «وحید مهاجر» اجرا کردهاند.
چه شد که ایدهی آلبوم "دوره گرد" در ذهن شما شکل گرفت؟
بنده پرورش يافته در ژانر موسيقى کلاسیک ایرانى هستم. در هنرستان موسیقی به آموختن ساز تار و سهتار روی آوردم. مدرک كارشناسى و كارشناسى ارشد من با عنوان نوازندگی ساز ایرانی اخذ شده است.
وقتی تحصیلکرده این ژانر موسیقی هستم طبیعی است که نگاهم نیز به همین نوع از موسيقى معطوف باشد. بعد از مدتی که خودم را در معرضموسیقیهای دیگر قراردادم سؤالی برایم به وجود آمد که چرا يك نوع خاص از موسیقی در يك مرز جغرافیایی خاص شکل گرفته است؟! زمانی این مرزهای بهظاهر جغرافیايی امروزی نبودند. جبر حاكميت ها و مسائل سياسى این مرزها را شکل داده. پس قبلاً که این مرزها نبوده یک فرهنگ مشترکی بین کشور امروزی ما با کشورهای همسایه وجود داشته است. قطعاً بخشی از این فرهنگ با موسیقی در ارتباط است درنتیجهاین موسیقی هم میتوانسته فصول مشترکی داشته باشد. سؤال اولیه یا بهتر بگویم ایدهی اولیه اين بود. هدفم اين بود كه این نقاط مشترک را پیدا و مطرح كنم. روی موسيقى يک سری از کشورهای همجوار و ملیتهای نزدیک -ازنظر جغرافیايی- کارکردم. در بدو امر سعی کردم یک آرشیو شنیداری گسترده جمع آورى كنم (حدود ٣٠٠ گیگ). در مرحلهی بعدى این آرشیو را بر اساس زبان، فرهنگ و مرزهای جغرافیایی دستهبندی کرده و آنگاه به موسيقى هر كشور جداگانه پرداختم و به طبقه بندى جزئى ترى دست يافتم. به اين معنى كه شاخه هاى موسيقى هر كشور را تا حد امكان شناختم و آرشيو دسته بندى شده ام را با دقت نظر بيشترى طبقه بندى نمودم.
به همین ترتیب روی قومیتهای مختلف این کار را انجام دادم. در این بررسیها سعی میکردم بهنوعی گوش خودم را ایزوله کنم! به اين معنى كه هنگامى كه ذهنم به عنوان مثال روى موسيقى ارمنستان معطوف بود سعى مى كردم موسيقى ديگرى را نشنوم تا مسير ذهنم از جهتى كه تعيين كرده ام منحرف نشود. چون به هر حال من یک ایرانی هستم. همهی ما در این کشور به دنیا آمدهایم و تحت تأثیر این فرهنگ بوده ايم و ناخودآگاه سابقه ى شنيداريمان از آبشخور اين فرهنگ سرچشمه ميگيرد. پس من كه تصميم به ملودى پردازى بر روى موسيقى فلان قوميت و فرهنگ را دارم بايستى در عين حفظ اصالت موسيقايى خود از سابقه ى شنيداريم فاصله بگيرم و در معرض موسيقى ديگرى باشم تا ملودى هايم رنگ و بوى مليت مورد نظر را پيدا كند.
سپس نوبت به بررسى زبان و فرهنگ اقوام مورد نظرم رسيد. با سفارت این کشورها رایزنی فرهنگی میکردیم و هدفمان را بیان میکردیم. آنها نيز شخصى را به عنوان نمایندهی فرهنگی به ما معرفی میکردند تا نسبت به آداب و سنن آن فرهنگ خاص آگاه شویم. شخص مورد نظر علاوه بر آداب و سنن، توضيحات جامعى پيرامون زبان و ادبیات موسیقی کشورشان میداد چراکه "زبان و ادبيات" و "موسيقى" دو وجه غیرقابل انفصال هستند.به نظر من شما بدون اینکه زبان و ادبیات را بشناسید نمیتوانید موزیسین خوبی باشید و برعکس.
بهعنوانمثال اگر در حوزه ى ادبيات شاعرى مانند «هوشنگ ابتهاج» ظهور پیدا میکند، نه به خاطر اینکه صرفاً ادیب خوبی است بلکه عامل ديگرى نيز دخيل است و آن اينكه ايشان یقیناً از موسیقی بیبهره نیستند. یا به همین شکل استاد «محمدرضا لطفی».
در قدم بعدی قطعه اى از موسیقی فولکلور آنمنطقه (صرفاً موسیقی و متن کلام) را به عنوان نمایندهی موسيقايى آن کشور انتخاب کردم. (البته بدون شك یک قطعه نمیتواند نمایندهی موسيقايى یک ملت باشد. مثلاً شما موسیقی ایران را در نظر بگیرید و فقط موسیقی كلاسيك ايرانى را نمایندهی موسیقی ایران بدانيد. پس موسيقى اقوام مختلف ايران چه مى شود؟ موسيقى اقوام كُرد، لُر، بلوچ، گيلك و ... ولى به هر حال با توجه به هدفى كه داشتم و آن چيزى نبود جز نشان دادن اشتراكات كلى فرهنگ موسيقايى ملل مورد نظر و نه پرداختن به جزء ناگزير به انتخاب تنها و تنها يك اثر به عنوان نماينده ى موسيقايى يك فرهنگ بودم) سپس بر اساس موسیقی كلام مقدمه را ساختم و جواب ها را اضافه کردم. بدین ترتیب نوبت به تنظيم اثر رسيد. تنظيم هر اثر بر اساس مختصات موسيقايى كشور مورد نظر انجام شده تا تنوع بافت فرهنگى هر قوميت در اين اثر شنيدارى مشهود باشد.
مرحله ى بعدى اجراى قطعه توسط نوازندگان بود. دقت میکردم هر موسیقی لهجهی اجرایی خودش را داشته باشد.تصور کنید يك متن به زبان کُردی جلوی شماست اما چون شما لهجهی بیان آنرا ندارید نتيجه ى مطلوبى به دست نمى آيد. با گروه کُر و خوانندگان و نوازندگان براى دستيابى به لهجه ى مورد نظر بهصورت جداگانه تمرین میکردیم.
در هنگام ضبط اثر نيز نظارت بر ضبط به اينگونه بود كه من به همراه «سحر ابراهیم» موسیقی نوازندگان و خوانندگان را نظارت میکردیم و نماینده ىِ فرهنگى از طرف سفارتِ مليتِ مورد نظر، لهجهی ادبى خوانندگان را!
در تمامى مصاحبه هايم گفته ام بیش از اینکه یک آلبوم موسیقی تولید کنیم؛دست به یک کار پژوهشی زده ایم. در حقیقت پروژه ى تحقیقاتی ام نمود موسیقایی داشت. چراکه نقاط مشترک در فرهنگها را به نمایش گذاشتیم. وقتیکه شمای ایرانی قطعهی موسیقی رومانی را گوش میکنید؛ برای گوش شما غریب نیست چون سعی شده نقاط مشترک ميان ايران و ديگر مليت هاى موردنظر معرفى گردد. درعینحال یک شهروند رومانیایی هم پس از شنيدن این قطعه نمیگوید كه این موسیقی ما نیست. در این اثر سعى كرده ام با موسيقى ام به زبان واحدى براى تمامى اين فرهنگ ها و مليت ها سخن بگويم. «دوره گرد» روايت داستانی است که از ایران آغاز و با گذری بر فرهنگهای دیگر؛ دوباره به ایران باز میگردد.
این تحقیقات چه مقدار ازنظر زمانی طول کشیدند؟
تحقیقاتم حدوداً دو سال طول کشید اما ما یک پروسهی ضبط کردن هم داشتیم که خود داستان دیگری دارد. کار که ساخته میشد با گروه بهصورت جداگانه تمرین میشد (تمرين اركستر جدا از گروه خوانندگان بود) و آماده ى ضبط مى شد و همزمان اثر بعدى نيز در دست تولید بود. به همين صورت کارها به صورت موازی انجام می شد. در یک استودیو کار ضبط می كرديم و در استودیوی دیگر میکس و مستر انجام میگرفت. حدوداً دو سال هم ضبط كار طول کشید. در پایان سال ٩١ مجوز نشر را داشتیم اما متأسفانه زمان انتشار به سال ٩٥ رسيد!
شما موسیقی یک منطقه را با ساز بندی جدید عرضه کردید؟یعنی کارها کاور بودند؟
خیر؛ بههیچوجه کارها کاور نیستند.اصلاً روند کار به ما اجازهی چنین كارى را نمى داد. وقتی مى گوییم که ملودیها اصالت فولکلور داشتند یعنی چه؟ مثلاًیک ملودی تالشى میشنوید با یک شعر هم همراه هست که معلوم نیست ریشهی آن از کجا نشات گرفته است.البته در بعضی جاها هم معلوم است فرضاً در زمان کاشت محصول یا مثلاً مادری که بخواهد برای بچهی خود لالایی بخواند. حال مادر این شعر و آهنگ را از چه كسى یاد گرفته؟ مادرش ... نمیتوانگفت این اثر آهنگساز و شاعرش فلانی است. این ملودی که متنی روی آن بوده را برمیداشتم و درجاهایی تغییراتی ایجاد میکردم (به منظور دستيابى به اشتراكات مورد نظر البته تا جايى كه اصالت قطعه زير سوال نرود). مقدمهای بر اساس حال و هواى موسيقى مورد نظر برايش میساختم. شما به عنوان يك فرد ایرانی اگر بخواهی برای یک قطعهی عربی مقدمه اى بسازی آن کار ايرانی صدا میدهد مگر اينكه خودتان را در معرض آن موسیقی قرار بدهید. یک قسمت بحث آهنگسازی است و یک بخش تنظیم! قطعاً نگاهی که در قطعهی عرب داشتم در قطعهی یونان نداشتم. سعی کردم کار سهل و ممتنع ارائه بدهم. طيف عظيمى از مخاطب من عوام هستند و بخشى نيز خواص. اما قطعاً کسی که با دید موسیقايى به اين اثر نگاه کند متوجه این تفاوتها میشود. پس کارها کاور نیستند و موسيقى برایشان ساختهشده است!
خیلی وقتها هنرمندان روی آهنگ عربی کلام فارسی میگذارند...
هدف این نبود. همانطور که گفتم زبان و ادبیات را نمىشود از موسيقى جدا کرد.با شنیدن موسیقیِ صرف، شما مى توانيد تشخيص دهید که فرضاً این موسیقی کُردی است.چون چیزی در این موسیقی نهفته است كه بخشى از آن متأثر از زبان است. آکسان گذاریهایی که در زبان کُردی هست ممکن است در زبان گیلکی نباشد و همين امر يكى از علل تفاوت در اين دو نوع موسيقى است. زبان باید سر جای خودش باشد.اگر این کار را میکردم دست به تلفیقی نا بهجا زده بودم. این زبان برای آن موسیقی نیست. معلوم نیست از این اختلاطِ نا به جا چه چیز حاصل مى شد.
چرا برای هر ملت یک آلبوم جدا منتشر نکردید؟
نمیخواستم موسیقی ارمنی، یونانی یا هر جای دیگر کار کنم ؛ میخواستم نقاط مشترک این ملل را گوشزد كنم. شما داخل نمایشگاهی بروید و موضوع آن نمایشگاه پیرامون نوع پوشش ارمنیها بهصورت جداگانه باشد اما در نمایشگاهی تمام این پوشش ها کنار هم قرار بگیرد. هدف من در كنار هم قرار دادن اين آثار و پى بردن به اين اشتراكات فرهنگى و موسيقايى از دید مخاطب بوده. با این کار شما به این نقاط مشترک میرسید.
تمامى قوميت هاى مورد نظر در هزارههای پیش یک فرهنگ مشترک داشتند. هدف من این نبوده مثلاً موسیقی اروپای شرقی تولید کنم بلكه مى خواستم مخاطبم پى به نقاط مشترك فرهنگى و موسيقايى خود با ساير ملل مورد بحث ببرد. دنبال زيباييهاى ظاهرى اين موسيقى ها نبودم؛ دنبال ریشهها بودم. به دنبال ريشه هاى مشترك.
اگر میشود توضیحی در مورد قطعات آلبوم بدهید
دوست داشتم این توضیحات به صورت دفترچهای داخل آلبوم بود اما این را بگذارید بهحساب مشکلات انتشار. که بحث پيرامون آن در اين مقال نمى گنجد.
میتوانیم بگویيم آلبوم دوره گرد سفر در تاریخ موسیقی فرهنگهاست
بهگونهای. موسیقی تاریخ دارد شما نمیتوانید از موسیقی تاریخ را حذف کنید.
به لحاظ همکاری که قبلاً با وحید تاج داشتید ایشان را انتخاب کردید؟
در این زمانهی بهغلط خواننده سالار که خوانندهها موزیسین نیستند و اکثر خوانندهها جزو کمسوادترین افراد جامعه ى موسیقی هستند-البته استثنائى مانند استاد «شجریان»را در نظر بگیرید كه ایشان بى شك جزئى از تاریخ و فرهنگ موسیقی ماست- وجود وحید غنيمت است. بارها گفته ام «وحید تاج» را دوست دارم چون موزیسین خوبی هست و لفظ خواننده را دون شان او مى دانم. برايش آرزو مى كنم که همیشه اول موزیسین بماند و بعد خواننده. چون موزیسین علم و شناخت دارد.
مسئله ى ديگرى كه در باب خواننده سالارى بايد ذكر كنم اين است كه متاسفانه در ايران پس از توليد يك اثر تقدم و تاخر در ذكر شناسنامه ى اثر معكوس شده و عنوان صاحب اثر عوض مى شود و آخرين فردى كه به كار اضافه شده به عنوان اولين و آخرين صاحب اثر از سوى رسانه ها و عوام معرفى مى گردد. پدر و مادر یک اثر آهنگساز است. بعضی خوانندهها چیزی به اثر اضافه نمیکنند بهجز رنگ صدایشان... تازه باید پس از ضبط در استوديو ساعتها صدايشان را کوک کرد. آن گاه كه اثر تولید شد رادیو میگوید قطعهی فلان با صدای فلانی را میشنوید. در صورتى كه قبلاً اینگونه نبود. به عنوان مثال در برنامه ى گلها قبل از شروع برنامه مى گفتند نوازنده ى تار فرهنگ شريف نوازنده ى ويولن حبيب ا... بديعى خواننده اكبر گلپايگانى و نمونه هاى فراوان از اين دست.
فکر خاصی پشت چیدمان قطعات است؟
بحث این بوده که اشتراکات به نمایش گذاشته شود.خیلی مهم نبود که این قطعه را اول يا وسط يا آخر قرار داد. شايد صرفاً سلیقهی شخصى من!
آيا رایزن فرهنگی تا انتهاى اثر همراه بود؟
بله تا پایان اثر با ما بودند. به هر حال آنها نيز عضوى از تيم ما بودند.
ما از سال ٩١ مجوز نشر داشتیم. یکبار در مرحلهی نشر هم بودیم اما وقتی متوجه شدم اثرم با چه شرایطی در حال انتشار است بلافاصله مانع شدم و همان تعداد محدودى هم كه پخش شده بود را جمع آورى كردم. تهیهکننده با تمام زحماتى كه براى توليد آن كشيده بود در مرحله ى انتشار کملطفی کرد... من کار پژوهشی کرده بودم و مایل نبودم کارم در سوپرمارکتها به اشتراک گذاشته شود. منظورم این نیست که آثاری که در آن محل خاص هستند بد یا خوبند اما جای اثر من آنجا نبود(در سال ٩٢ كار بعد از يك الى دو هفته در معرض پخش بودن جمع آورى شد). تا اینکه دوباره با کمک همان نشر تمامی امور تکثیر و توزيع را شخصاً بر عهده گرفتم. البته ندای چنگ در زمان تولید اثر خیلی همکاری کرد و بحث مجوزها خیلی زود انجام شد تا جایی که ما پایان سال ٩١ مجوز نشر داشتیم ولی ازآنجا به بعد به مشکل خوردیم چراکه دیدگاهها متفاوت است البته در نشست خبری ایشان اذعان کرد که انتشار آلبوم بهصورت وَلِت اشتباه ندای چنگ بود اما نباید از حق گذشت در دوره اى که تهیهکنندگان به دنبال آثار زودبازده هستند، ایشان روی کار جدی سرمایهگذاری کردند و در مرحله ى توليد از هيچ گونه كوششى دريغ و مضايقه نكردند.
من اکنون آلبوم دیگرى در دست انتشار دارم و به دنبال خواننده اى هستم براى اثرم. که مشکل اساسى از اینجا شروع میشود چراکه برخی خوانندهها دستمزدشان چندين برابر آهنگساز و تمامى عوامل است و رقم گزافى بابت خواندن میگیرند و شركت فرهنگى-هنرى كه نهايتاً بايد اثر را منتشر كند به رقمى كمتر از دستمزد -به تنهايى-خواننده اثر را از آهنگساز مى خرد. حال آنكه علاوه بر دستمزد آهنگساز هزينه هاى ديگرى شامل دستمزد نوازندگان، هزينه استوديو و ... جزو فاكتورهاى هميشگى و لاينفك توليد يك آلبوم موسيقى است.
بعد خواننده اى که دستمزدى بيش از حق قانونى خود را دريافت كرده باز هم کنار نمیکشد و صرفاً به پول اكتفا نمى كند و تازه از اينجا درخواست هاى عجيب و غريب ترش شروع مى شود. شامل اينكه مثلاً باید حتماً عکسش روی جلد باشد و عکس آهنگساز نباشد وگرنه نمیخواند و ... و ...
همه ى اين عوامل موجبات تاخير در انتشار يك اثر را فراهم مى كنند.
در مورد گروهی که با آنها همکاری داشتید بگویید
واقعاً تیمی که با آنها کارکردم پای اين کار ایستادند در شرايطى كه ناملایمات بسيارى داشتیم. با این تجربه که همه دیده اند که چه بر سر آثار جدى میآید بازهم ایستادند و تا پايان کار همراهم بودند. قطعاً تیم ارزشمندی است و تك تك اعضاء به من ثابتشده هستند. من، سحر ابراهیم و زکریای یوسفی مثلثی بودیم که بار فنى كار به دوش ما بود. طراحى بخش کوبهای کار تا حدود زيادى با زکریا بود (که دو اثر را نيز ایشان خواندند) و اگر سحر ابراهیم نبود کار شدنی نبود چون در مقطعی من توان ادامه ى كار را نداشتم. پروژه ى بسيار سنگينى بود و فشارهاى كارى و روانىِ حاصل از آن بيش از حد آزرده ام مى كرد. بى شك حمايت هايش مثال زدنى و فراموش نشدنى است. حمايت هاى مالى سعيد بنازاده مدير موسسه فرهنگى-هنرى نداى چنگ در دوره اى كه تهيه كنندگان دغدغه اى جز مسائل مادى (و نه هنرى) ندارند قابل تقدير و ستايش است.
زحمات يكايك اين عزيزانم را ارج مى نهم و با مهر و تواضع دستشان را مى بوسم.
منبع: ریتم نو
نویسنده: مریم رفایی- فرزین پاک طینت